هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

هانا خانم دل درد دارد..........کمک

سلام یک روز سرد پاییزی قرار بود باباییم منو ببره جایی............مامانیم خیلی به بابام سفارش کرده بود که لباس گرم تن من کنه...................اونم منو مثل  اسکیموها کرده بود........بعد هم از من عکس گرفته که ثابت کنه من چقدر لباس پوشیدم............... مامانم به کشف جالب رسیده ..........اون بعد از غذا آب ماست رو با نعناع قا تی میکنه به من میده..........منم خیلی دوست دارم..........ولی موهام انگار بیشتر دوغ می خورند. مامان نوشت : می گن دو تا چیز رو نباید چش کرد.............یکی اخلاق شوهر.............یکی مزاج بچه .........این دختر شدیدا مشکل دستشویی داره.......به حدی که دل درد می شه ...........سعی می کنم میوه بهش زیاد بدم..........
26 آبان 1390

هاناي 9 ماهه

مامان نوشت : قبلا وقتي هانا 4 ماهش بود فكر مي كردم 4 ماهگي شيرين ترين سنه بجه هاست چون ديگه خنده صدا دار مي كرد و عكس العمل پيدا كرده بود.......... بارها هم شنيده بودم 6 ماهگي بچه ها از همه بهتره .......چون نيازهاشون كمتر شده ..........و هنوز به ورجه ورجه نيوفتادن امن هم اين حس رو هم در 6 ماهگي هانا داشتم.......... الان هانا خانم ما 9 ماهه شده...........و به نظر من شيرين ترين دوره زمانيش رو سپري مكنه............... هانا ديگه براي خودش بازي مي كنه...........آروم آروم جهار دستو پا مي ره..............وقتي منو مي بينه ........برام بال بال مي زنه........عاشق بازيهاي هيجاني است........عاشق رقص و موسيقي است......... در مورد چهار دست پا رفتن دخت...
16 آبان 1390

عكس تامل انگيز

اين عكس من نيستم ولي خيلي دوستش دارم............. اينا 2 تا خواهرن كه يكشون مشكل تنفسي داره .............تو دستگاه هستن............دوستش دارم   ...
11 آبان 1390

هاناي هشت ماهه

من يك پرادو دارم كه ديگه باهاش عقب عقب مي رم يعني هنوز بلد نيستم كه از جلو باهاش رانندگي كنم.     اندكي هم فضول شدم ديگه چيزاي خطر ناك تو خونه ما به جاهاي بالاتر رفته اند ..........من دیگه مثل خزنده ها می خزم.........ولي باز وقتي زيادي دمر مي مونم نفسم مي گيره و تقاضاي كمك مي كنم. يك اتفاق بد هم برام افتاده من سرما خوردم. خيلي سرما خوردگي بده و من مجبورم آنتي بيوتيك بخورم . از اين قطره كلرو سديم متنفرم وقتي كسي مي خواد تو بينيم بريزه حسابي شاكي مي شم. برام دعا كنيد زودتر خوب شم................... مامان نوشت: بعضي موقها آدم نمي فهمه تو دل بچه ها چي مي گذره ......با يك بازي كوچيك چنان ذوق مي كنند و قهقه مي...
10 آبان 1390

گذر زمان

این عکس مال زمانهای قدیم است.........اينجا مامانم بغل باباجونيم است............     حالا ٢٧ سال گذشته............. حالا نظر شما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
3 آبان 1390

دیکشنری هانا

تو دیکشنری من دو تا لغت وجود داره............................................ مه مه مه .......................ناراحتی مامان............شیر...............خواب.......................در کل مشکل ده ........ده...............د ه..................بیرون............حمام..............خوشحالی و در کل سرخوشی........ یک نکته باید اضافه شه که ممکنه من دیگه نتونم بیام چون ممکنه کامپیوترمون خراب شه................عکس توضیحات بیشتر رو میده........................   ...
1 آبان 1390
1